هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

187

          العبد 
            بازدید : 1517
          شنبه 04 خرداد 1392
           نظرات (31)
        

در این قسمت سایت با ارائه نظر یکی از دوستان این بخش رو اختصاص دادم به حرف دل کاربران که.../هرچه می خواهد دل تنگت بگو

با ارسال مطلب یا نوشته ای عاشقانه که تو ذهن قشنگتون هست اون بر روی سایت هک کنید

با تشکر /العبد

بر روی عکس قلب کلیک کنید و هر چه میخواهد دل تنگت بنویس وبگو...♥

میخواهم برگردم به کودکی...
آن زمان که پدرتنها قهرمان بود،
عشق،تنهادرآغوش مادرخلاصه میشد ،
بالاترین نقطه زمین شانه های پدربود..
بدترین دشمنانم خواهر و برادرخودم بودند..
تنهادردم زانوهای زخمی أم بود،
تنهاچیزی که میشکست اسباب بازی هایم بود و
معنای "خداحافظ" فقط تافردا بود ...!!/ازm

جای دلنوشته شما.....( )

برچسب ها بخدا دلم گرفته ,

ارسال نظر برای این مطلب

	این نظر توسط Reza در تاریخ 1392/07/13 و 11:45 دقیقه ارسال شده است

			گفتگو با حضرت آدم ابوالبشر نامت چه بود ؟ -آدم فرزند ؟ -من را نه مادری نه پدری، بنویس اولین یتیم خلقت محل تولد ؟ -بهشت پاك اینك محل سكونت ؟ -زمین خاك آن چیست بر گرده نهادی ؟ -امانت است قدت ؟ -روزی چنان بلند كه همسایه خدا، اینك به قدر سایه بختم به روی خاك اعضاء خانواده ؟ -حوای خوب و پاك، قابیل خشمناك، هابیل زیر خاك روز تولدت ؟ -روز جمعه، به گمانم روز عشق رنگت ؟ -اینك فقط سیاه، ز شرم چنان گناه چشمت ؟ -رنگی به رنگ بارش باران، كه ببارد ز آسمان وزنت ؟ -نه آنچنان سبك كه پرم در هوای دوست ... نه آنچنان وزین كه ننشینم بر این خاك جنست ؟ -نیمی مرا ز خاك، نیمی دگر خدا شغلت ؟ -در كار كشت امیدم شاكی تو ؟ -خدا نام وكیل ؟ -آن هم خدا جرمت ؟ -یك سیب از درخت وسوسه تنها همین ؟ -همین !!! حكمت ؟ -تبعید در زمین همدست در گناه ؟ -حوای آشنا ترسیده ای ؟ -كمی ز چه ؟ -كه شوم اسیر خاك آیا كسی به ملاقاتت آمده ؟ -بلی كه ؟ -گاهی فقط خدا داری گلایه ای ؟ -دیگر گلایه نه!، ولی ... ولی چه ؟ -حكمی چنین؛ آن هم به یك گناه!؟ دلتنگ گشته ای ؟ -خیلی زیاد برای كه ؟ -تنها خدا آورده ای سند ؟ -بلی چه ؟ -دو قطره اشك داری تو ضامنی ؟ -بلی چه كسی ؟ -تنها كسم خداست در آخرین دفاع ؟ می خوانمش كه چنان اجابت كند دعا پاسخ : بســـــــــــــــــــــــیار عالی بود/ ممنون/ اجرکم عندالله.../ به دنیا دل مبند/ // کفن جیب ندارد

	این نظر توسط Reza در تاریخ 1392/07/09 و 22:51 دقیقه ارسال شده است

			امان از هجر بی پایان مهدی غروب جمعه و هجران مهدی امان از آن زمانی که بیفتد به روی نامه ام چشمان مهدی دلش می گیرد و با خود بگوید خدایا این هم از یاران مهدی پاسخ : صبرم از کاسه دگر لبریز است. اگر این جمعه نیاید چه کنم! آنقدر من خجل از کار خودم. اگر این جمعه بیاید چه کنم؟!

	این نظر توسط محسن در تاریخ 1392/03/11 و 18:53 دقیقه ارسال شده است

			درجواب به (آقا/خانم mmm) منم خودم یه بار یکی ناجور دلمو شکست ، الآنم اگه واقعا دلت شکسته فقط خدا رو صدابزن . بی جواب نمیمونی.. خداخودش گفته باهرقطره اشکی ازچشم بندم میاد عرشم به لرزه درمیاد ، پس اگه دلتوشکسته فقط سکوت کن و صدات درنیاد.بسپارش به خدا! خداهمچين زمینش بزنه که صداش دربیاد. من تجربه کردم ،شک نکن .جواب میده! اگه دل سوخته ای ماروهم دعا کن... پاسخ : توکلت علی الله

	این نظر توسط محسن در تاریخ 1392/03/11 و 18:44 دقیقه ارسال شده است

			سلام مرسی ازوب لاگ خوبتون.کارجالبی کردید،من شخصاتاحالاندیدم روستائی وب لاگ داشته باشه و مهم تراینکه اینقدر به روز وفعال باشه.. خیلی دوست دارم ازنزدیک روستای شماروببینم.اگه میشه عکسای بیشتری بذارید ازطبیعتون روسایت. من رشته تحصیلیم مهندسی منابع طبیعی هست و داشتم راجع به تاریخچه برخی قنات های روستایی تحقیق میکردم که کاملا اتفاقی باسایت شما آشناشدم . درهرحال موفق باشید پاسخ : ممنون/نظر لطفتونه/انشاالله تحت توجهات ولی عصر امام زمان(عج)قرار بگیرید/در ضمن مردم روستای ورچه همه و همه مهمان نوازند/حتما به روستای باصفای ورچه ی سر بزنید/العبد

	این نظر توسط محسن در تاریخ 1392/03/11 و 18:37 دقیقه ارسال شده است

			میگن عشق مثل یه کش دو دست دونفره! وقتی یکی سرشو ول کنه اونی آسیب میبینه که هنوز نگهش داشته ! (فقط 1چیزبگم ،آدم مست باشه اما پست نباشه) پاسخ : این مست که گفتی از چی مست باشه؟

	این نظر توسط محسن در تاریخ 1392/03/11 و 18:30 دقیقه ارسال شده است

			" آمد " و "رفت" !! به همین راحتی.. اما میان این آمدن و رفتن روزگار یکی ( س ی ا ه ) شد! پاسخ : حکایت ما آدم ها حکایت کفشاییه که … اگه جفت نباشند … هر کدومشون … هر چقدر شیک باشند … هر چقدر هم نو باشند تا همیشه … لنگه به لنگه اند … کاش … خدا وقتی آدم ها رو می آفرید … جفت هر کس رو باهاش می آفرید … تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها … به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…

	این نظر توسط mmmm در تاریخ 1392/03/11 و 18:21 دقیقه ارسال شده است

			گاهی وقتی مجبوری توفضای بغضای همیشگیت غرق بشی،زل بزنی به آسمون و ازته دلت بگی: خدایا سکوت کردم مقابلش ،فقط و فقط واسه اینکه توحرفی واسه گفتن بهش داشته باشی.. آخه نمیدونی چقدرسخته که همه زندگیتوپای یکی بریزی اما اون با بی شرمی تموم بگه :مگه من گفتم بریزی!!! خدایا حواست هست صدای هق هق گریه هام هرغروب و هرشب ازگلوئی میادکه خودت گفتی از رگش بهش نزدیکتری!!!؟؟ حواست هست !!!!؟؟؟؟؟؟ وای ازاین بغض لعنتی ... پاسخ : پدر روزنامه میخواند اما پسر کوچکش مزاحمش میشد پدر صفحه ای از روزنامه باعکس نقشه جهان قطعه قطعه کرد،به پسر داد و گفت:ببینم میتوانی جهان را دقیقا همان طور که هست بچینی؟ میدانست پسرش تمام روز گرفتار اینکار است اما یک ربع بعد پسر با نقشه کامل برگشت پدر پرسید:جغرافی بلدی؟چگونه این نقشه را چیدی؟ پسر گفت:نه.پشت این صفحه عکس یک آدم بود.وقتی آن آدم را دوباره ساختم،دنیا را هم ساختم

	این نظر توسط همشهری در تاریخ 1392/03/11 و 14:52 دقیقه ارسال شده است

			هیچگاه مجبور نیستید برای حذف آدم های سمی از زندگی تان احساس گناه کنید. فرقی نمی کند از بستگانتان باشد یا عشقتان یا رئیستان، یا دوست دوران کودکی، یا یک آشنای تازه. مجبور نیستید برای کسانی که باعث رنج یا احساس حقارت در شما می شوند جایی باز کنید. خوب است اگر افراد مراقب رفتار و روحیات خود باشند و همیشه برای بهبود آن بکوشند. اما اگر شخصی به احساسات شما بی توجه است و مرزهایتان را نادیده می گیرد و همیشه به رفتارهای مضر خود نسبت به شما اصرار می ورزد، همان بهتر که از زندگی تان برود. پاسخ : با سلام خدمت شما همشهری عزیز/از اینکه حرف دلتو برای ما ارسال کردی سپاسگزارم/بازم ب ما سر بزن/التماس دعا / العبد

	این نظر توسط mmmm در تاریخ 1392/03/11 و 14:12 دقیقه ارسال شده است

			سعی کن توزندگیت اینقدر کامل باشی که بزرگترین تنبیهت واسه دیگری ،گرفتن خودت از اون باشه... پاسخ : همه چیز پر از خداست ؛ درخواست کن ، باور کن و دریافت کن …

	این نظر توسط mmmm در تاریخ 1392/03/11 و 14:06 دقیقه ارسال شده است

			یه وقتائی ازمحبت خارها گل میشد.. اما حالا ازمحبت گل هام هار میشن!!! پاسخ : بدترین احساس زمانی است که خودت هم می فهمی که از خدا دور شده ای …

12 3 4 ❯

هرچه می خواهد دل تنگت بگو...

پیغام ورود و خروج